از آخرین پستی که توی این بلاگ گذاشتم (۲۹ آذر) حدود ۴ ماه میگذره. امروز خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم که بیام اینجا و از امکاناتش برای یه هدف به خصوص استفاده کنم که چشمم به این بلاگ افتاد و پست های قبلیم رو خوندم.

حس تغییر میکنم. انگار که دیگه اون آدم سابق نیستم. مدت زیادی رو زدم توی کار. چه کاری؟ خب میتونم بگم هر کاری که به نظرم میتونست بهم سود برسونه. تقریبا هر چیزی که تونستم رو خرید و فروش کردم یا تولید کردم و فروختم، و مقداری پول از این راه به دست اوردم. اون موقع داشتم برای المپیاد میخوندم. بذار حقیقت رو بگیم؛ چندان جدی نبودم. چندان تلاشی نمیکردم. همه‌ی زمانم رو صرف کارهای مزخرفی میکردم که برام هیچ سودی نداشتن. دو شب قبل از مرحله یک المپیاد کامپیوتر، تصمیمم رو نهایی کردم و از المپیاد به طور رسمی خداحافظی کردم. بعدش هم سر جلسه‌ی مرحله یک کاملا بدون استرس نشستم و قبول شدم (در حقیقت چهار تا المپیاد قبول شدم: ریاضی، کامپیوتر، سلول‌های بنیادین و پزشکی بازساختی و المپیاد سواد رسانه). 

 

خیلی وقته که دیگه المپیاد دغدغه‌م نیست، حتی درس مدرسه هم دغدغه‌م نیست. این روزا فقط به پول فکر میکنم. به اینکه چجوری درش بیارم و چجوری مدیریتش کنم. 

بذار با خودم رو راست باشم، هنوز هم تلاشم کافی نیست. هنوز هم کلی اتلاف وقت دارم و زمان زیادی رو به بطالت میگذرونم.

 

از زمانی که پست نذاشتم، شروع به باشگاه رفتن هم کردم. نزدیک به دوماه باشگاه رفتم تا قبل از ماه رمضون و خب از اول رمضون تا الان حتی یه جلسه هم نرفتم. علاوه بر پول به ورزش هم فکر میکنم. مدام در تکاپوی اینم که بتونم شرایطش رو فراهم کنم و باز هم برم زیر وزنه و با رنج و سختی های این ورزش دست و پنجه نرم کنم. شاید حتی به زودی با یکی از دوستان باشگاه کیک بوکس هم برم.

 

احساس میکنم که ایدئولوژیم فاز سیاسی سابقش رو نداره. چقدر خودم رو پاره میکردم که همکلاسی ها رو قانع کنم که جمهوری اسلامی خوبه. سه چهار ماهی هست که هیچ بحث سیاسی در حمایت از نظام نکردم. قبلا میگفتم نظام جمهوری اسلامی تقریبا بی مشکله اما همین امروز به خاطر تصویب لایحه‌ی فمنیستی حمایت از زنان مطمئن شدم که جمهوری اسلامی چیزی نیست که بخوام به خاطر خوب بودنش ازش حمایت کنم، بلکه فقط میتونم بگم: جمهوری اسلامی ۱۰۰ درصد حق نیست اما دشمنش ۱۰۰ درصد باطله.

 

از اینجا به بعد میخوام راجع به یه سری بدیهیات مزخرف همیشگی صحبت کنم.

 

میگن بهار فصل جفت گیریه. نمیدونم چقدر صحت داره این مطلب، اما چیزی که میدونم اینه که حالم توی بهار بد تر از زمستون و پاییزه. شاید البته تحریک شدن توسط زنان هرزه‌ی خیابانی هم بی تاثیر نباشه. اما من هر شب قبل از خواب میرم توی حموم، آب سرد رو رو باز میکنم و باهاش تا حدی خودمو خنک میکنم. بعدش هم میرم توی یخچال، یه نصفه لیوان آبلیمو رو با یکم آب و چند تا دونه قند قاطی میکنم و میخورم. خدا رو چه دیدی، شاید خدا دلش به حالم سوخت و ازدواج رو برام تسهیل کرد.

 

ازدواجی که توش اگر پسر باشی باید شغل با درآمد ثابت و بالا داشته باشی، خونه داشته باشی، ماشین داشته باشی، اخلاق خوب و چهره‌ی خوب و همچنین فیزیک بدنی خوبی داشته باشی (مثلا چاق نباشی)، در کنارش باید سربازی رفته باشی و دو سال از عمرت رو توی جوی آب ریخته باشی و از قبل یه پس انداز حسابی هم بکنی که برای خانم بدی پول عروسی. در کنارش باید ریسک بزرگی کنی و برای یه دختر مهریه هم تعیین کنی. فکرشو بکن که تا عقد خونده شد بگه مهریه مو میخوام. تو جامعه‌ی مرد ستیز ما، به خاطر یه مهریه مرد رو زندان هم میکنن. همه‌ی اموالش رو هم توقیف میکنن. تازه این در صورتیه که حق طلاق رو نداده باشی به دختره، که بلافاصله بعد از عقد درخواست مهریه کنه و طلاقت رو هم بده ... :)) و در حالیکه جون میکنی پولشو بدی بره با دوس پسرش توی برج میلاد بشینه چایی بخوره و عکس بندازه و خراب بازی در بیاره.

 

برای دختر ها اما؛ همینکه دختر باشن و کار های غیر قانونی و غیر اخلاقی نکرده باشن کافیه. همین!

 

در کنارش میبینم که اگر سربازی نرم حق انجام هیچ کاری توی جمهوری اسلامی رو ندارم. نه میتونم استخدام شم نه میذارن ازدواج کنم و حتی از خدمات اجتماعی محروم میشم. در حالی که اگه یه دختر لخت مادرزاد بیاد توی خیابون، یه عده که قدرت هم دستشونه میگن نههه به این تذکر ندید این دلش پاکه این با ماست اینو باید جذب حداکثری کنیمممم. اگه قراره برای عدم رعایت قانون مملکت سر پسرا همچین بلایی بیارید، پس دخترا چرا آزادن؟ فقط دخترا رو میخواید جذب حداکثری کنید؟ 

 

با وجود همه‌ی اینها، من باید شاهد باشم که قوانین صریح اسلام توی مجلس جمهوری "اسلامی" (!) نقض میشن. از نظر اسلام زن بدون اجازه‌ی شوهرش حق ترک منزل نداره اما توی این قانون جدید، خروج زن از کشور بدون اجازه‌ی شوهرش رو قانونی کردن. خسته نباشید اقایون. ادامه بدید.

اگر شورای نگهبان این طرح رو تایید کنه که دیگه هیچ! دیگه حرفی نمیمونه.

 

من باز رفتم صحبت کنم با والدین محترم من باب ازدواج. فقط تند تند و پشت سر هم دلیل میارن که الان وقتش نیست. خب باشه. اصلا من که قصد ازدواج دائم ندارم! من فوق فوقش میرم یه زنو صیغه ۹۹ ساله میکنم. چیزی که از جمهوری اسلامی بر میاد اینه که تا دو سال دیگه قانون تقسیم ۵۰ - ۵۰ اموال بعد از طلاق و حق طلاق برای زن رو هم تصویب کنن. با این حال مدام دارم با یه سری کلیشه‌ی مزخرف رو به رو میشم.

 

عروسی چه مزخرفیه؟ خرج عروسی رو من باید بدم. یه خرج سنگین و مزخرف. صیغه هم نباید بکنم که مبادا نیاز جنسیم تامین بشه و بیخیال تشکیل خانواده بشم! وقتی خود خدا میگه اشکال نداره دیگه این گیر دادن شما رو نمیفهمم.

 

حالا زیر بار همه‌ی این ظلم‌ها میری، اما تهش با یه زنی ازدواج میکنی که به وقت مهریه و دیه حاج خانومه ولی بعد از ظهر خسته و کوفته از کار میای و میبینی سر کار خانم توی تلگرام و اینستا در حال چرخشن و غذا درست نکردن؛ خونه نا مرتبه، ظرفا شسته نشده و بچه ها به جای بازی کردن دارن تلویزیون میبینن. 

 

دوباره یاد هرزه‌ها افتادم. توی خیابون پر شده از هرزه. هرزه‌هایی که از نظر آقایان باید جذب حداکثری بشن.

بابا اینا دل پاکی ندارن اینا قلبا طرف نظام و اسلام نیستن اینا دنبال مشتری هستن. اینا دنبال فحشا و منکراتن اینا "میخوان لخت تر بشن"! این هرزه‌ها و اجانید باعث میشن که من و امثال من تحت فشار قرار بگیریم. دارم حسش میکنم تا پوست و استخونم. شما بیجا میکنی که میخوای جذب حداکثری کنی.

 

خدایا خودت به خیر بگذرون.