یک روز غیر تکراری، غیر عادی و جدید.
مثل این اواخر، آلارم رو چند مرتبه اسنوز کردم و گذاشتم روی پنج دقیقه بعد. آخرشم یه ربع به شیش بیدار شدم و تخته گاز رفتم سمت مدرسه. از دعوای دیروز، دو دگمهی کنده شده از پیراهنم به یادگار مونده بود که مجبور شدم یه پیرهن دیگه بپوشم. دویدم بیرون و سوار اتوبوس شدم، ولی حدود ۲ دقیقه بعدش فهمیدم که کارت اتوبوسم رو نیاوردم :)
از ته جیبم یه دو تومنی برداشتم، اونجا رو حساب کردم و هر جوری که بود رسوندم خودمو مدرسه.
مدرسه: مثل همیشه سرد، بی روح و تکراری. پر از بحث های تکراری با آدم هایی که به طرزی عجیب پیش زمینه های ذهنشون یک جور دیگه شکل گرفته. اونقدر علیه نظام تعصب دارن که هیچ جوری نمیشه قانع شون کرد. خلاصهی مطلب اینکه این روز تحصیلی هم گذشت!
منی که صبحانه نخورده بودم، مستقیم رفتم و اولین روزم رو توی کمپ مطالعه گذروندم. حدود ۳ ساعت مطالعه داشتم (دو نوبت) و بعدش برخاستم و برگشتم.
(چیزایی که مطالعه شد: جلسه اول کلاس ضبط شده آمادگی مرحله سه استادمون رو دیدم، و ۵ تا تمرین اول Project Euler رو حل کردم؛ جالبه برای غرب پرستان عزیز که اینها حتی همین یک وبسایت که کاربرد علمی داشته و هیچ سودی به نظام مون نمیرسونده رو دستور داده بودن که دسترسی ایرانی ها بهش قطع بشه، چقدر غربی ها ما رو دوست دارن!)
سپس برگشتم. اصلا امروز فکرم توی قضایای جنسی، ازدواج و اینها نبود. کاری نداشتم به اینها. تا اینکه رسیدم سر میدون ...
این جنبش چهارشنبه های سفید دیگه چه کوفتیه؟ اون مصیح کصافت نژاد ده هزار کیلومتر اونور تر نشسته و داره به بعضی دختران فریب خوردهی ایران دستور میده که برن تو خیابون چهارشنبه ها کشف حجاب کنن؟!
تکنیک "سرم توی درسم بود" رو امروز کشف کردم، اینطوریه که شما درس میخونی توی یه محیط که همه دارن درس میخونن، و این باعث میشه که فکرت سمت موارد جنسی و نیاز های دسته اولت نره. و یه چیز دیگه هم اینکه نخوردن ناهار میتونه کمی تا حدودی کمک کنه به کمتر بودن شهوت، چرا که سطح تستوسترون بعد از ناهار (حداقل توی من) به شدت بالا میره.
همین!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.