اول صبح با کمک یکی از بچه ها،‌ به خاطر اینکه تخته سفید نداشتیم، رفتیم از سالن اجتماعات تخته رو برداشتیم و آوردیم توی کلاس خودمون. تخته‌ی کلاس خودمون رو هم که چند روز قبلش برده بودن و توی راهرو گذاشته بودن بچه ها (با کمک بنده)

زنگ سوم معاون پرورشی با حالتی برانگیخته و عصبانی وارد کلاس شد.

- کی این تخته رو از کلاس آورده بیرون و گذاشته تو سالن؟ تا خودم نرفتم دوربین رو چک کنم و اخراجتون کنم خودتون بگید.

من: من! 

- دیگه کی؟

+ خودم تنها!

یکی دیگه از بچه ها هم که کمک داده بود پا شد و گفت که جفت مون با هم.

پا شدیم و رفتیم دم در وایسادیم. حین زمانی که منتظر بودیم مواعظ معاون تموم بشه، فکر کردم و یه سری چیز ها مشخص کردم برای خودم.

رفتیم توی دفتر. وای از معاون پایه دوازدهم! 

تا فهمید که من هم عضو شون بودم، انگار که یک دنیا رو بهش هدیه داده باشن. 

- شما نگفتید که این فلانه بهمانه گرانه چنانه فلانه؟

 

کاری به شخص نداریم اما اولیای همه تون باید بیان مدرسه و تعهد بدن!

شما بد ترین کلاسی هستید که به عمرم دیدم!

 

بنده هم با استفاده از همون زبانی که همیشه ناجی بنده بوده، شروع کردم به حرف های قشنگ قشنگ زدن. موقعیت رو کمی تا حدودی راست و ریست کردم و سپس برگشتیم توی کلاس. استقبال خوبی شد از بنده و تهش کلاس تموم شد و رفتیم توی کمپ.

 

آخرای کمپ، معاون پایه دوازدهم که مسئول کمپ بود امروز، اومد بالای سر من و گفت: فلانی! وقتی خواستی بری خونه بیا دفترم کارت دارم.

 

تموم که شد، رفتم سراغش. گفت شماره باباتو بگیر!

گرفتم. برنداشت.

گفت شماره مادرتو بگیر.

گرفتم، برنداشت!

دوباره گرفتم و بر نداشت.

گفت که اوکی فردا صبح اول وقت بیا اینجا تماس بگیر با خانواده یه صحبتی دارم. گفتم چشم. از خودم استرس و اینها نشون ندادم. گفتم: اگر چیزی هست که خودم میتونم بهشون بگم میتونید بفرمایید بنده منتقل میکنم. گفتش که نه چیز مهمی نیست و برو به سلامت.

 

منم رفتم به سلامت!

 

صرف اینکه فهمیدن بنده چه گرایشات سیاسی‌ای دارم، تماما علیه من شدن. به جز شخص مدیر، و معاون پایه دهم که از مسئولین جدید مدرسه هستن (از بچه‌های دولت جدید) و معاون پایه یازدهم که به همه عقاید احترام میذاره (حداقل طوری که من متوجه شدم)، مابقی تا حدی علیه شخص من جبهه دارن. حتی بعضی معلم ها هم از این قاعده مستثنا نیستن. 

مدتی پیش هم که عده‌ای از مخالفین بنده رو به عنوان لیدر اصلی اعتراضات و محرک حرکت های اعتراضی به مدیر معرفی کرده بودند. کلا اعتقادات عجیبی دارن!

 

 

پ.ن: کار امروز: روی اثبات قضیه کوچک فرما کار کردم و یه اثبات دست و پا شکسته ای هم ارائه دادم، و یک سوال از پروجکت اویلر حل کردم.